Quantcast
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

تك بیتي به ترتیب حروف الفبا - حرف گ

تك بیتي به ترتیب حروف الفبا - حرف گ

گر مرد رهي ميان خون بايد رفت

از پـاي فتـــاده سرنگون بايد رفت

عطار نيشابوري

گر نمي کوشي به درمانم به آزارم مکوش

مرهــم دل نيستي، بر سينه پيکاني چرا؟

حميد سبزواري

گر تو خواهي عزت دنيا و دين

عُــزلتي از مــــردم دنيــا گزين

سهايي

گفت آسان گیــر بــر خــــود کارها کـز روی طبع

سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش

حافظ

گفتم از دل بــــرود چــــون ز مقابل برود

غافل از اينکه چو رفت از پي او دل برود

اميد اصفهاني

گفتم که خطا کردي و تدبير نه اين بود

گفتا چه تــوان کرد که تقدير چنين بود

حافظ

گفتن بسيار نـــه از نَغــزي است

ولوله ي طبل ز بي مغــزي است

جامي

گفته بــــودم چو بيايي غم دل با تو بگويم

چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي

سعدي

گفتي انــــدر خـــواب بيني بعــــــد از اين روي مــــرا

ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نيست

رهي معيري

گفتي: به تو بگذرم از شوق بميري

قـربــان سرت بگــذر و بگـــذار بميرم

بيدگلي

گفتي کـه بــه دل شکستگان نزديکيم

ما نيز دلي شکسته داريم اي دوست

نظامي

گلــــي کــــه تــــربيت از دست بــاغبـــــان گرفت

اگر به چشمه ي خورشيد سرکشد خود روست

حافظ

گنج بي مــار و گل بي خار نيست

شادي بي غم در اين بازار نيست

مولوي

گنج خواهي در طلب رنجــي ببر

خرمن از مي بايدت، تخمي بکار

سعدي

گنـــه کــــــردن و بي بـاک بودن

بسي آسان تر از پوزش نمودن

اسعد گرگاني

گوش کن با لب خامــوش سخـن مي گويم

پاسخم گو به نگاهي که زبان من و توست

هوشنگ ابتهاج

گويند دل به آن بت نامهــربان مده

دل آن زمان ربود که نامهربان نبود

اصلي قمي

گهي از خنده گلريزي، مگر اي غنچه! گلزاري؟

گهــي از گريــــه لبريـــزي مگـر اي ماه! دريايي

مهدي سهيلي

گيرم پــــدر تـــو بــود فاضل

از فضل پدر تو را چه حاصل

سعدي

گــــر با دگـــران بــه از مني، واي به من

 ور با همه کس همچو مني، واي همه

ابوسعيد ابوالخير

گر بداني حال من گريان شوي بي اختيار

اي که منـــع گريه بي اختيــارم مي کنـي

وحشي بافقي

گر به چشم ما جانا، جلوه هاي ما بيني

در حــــرم اهـــل دل جلـوه ي خـــدا بيني

رهي معيري

گـــرت از دست بر آيـــد دهني شيريــن کـن

مردي آن نيست که مشتي بزني بر دهني

سعدي

گر تو باشي مي توان صد سال بي جان زيستن

بي تو گر صــــد جان بود يک لحظه نتوان زيستن

عاشق اصفهاني

گــر تـــوکل مي کني در کـار کن

کشت کن پس تکيه بر جبار کن

مولوي

گر چه دوري مي کنم بي صبـر و آرامم هنوز

مي نمايم اينچنين وحشي ولي رامم هنوز

وحشي بافقي

گرچــه رفتي، ز دلم حسرت روي تـو نرفت

در اين خانــه به اميـــد تـــو باز است هنوز

عماد خراساني

گرچه صـــد پروانــه را شمعيم از سوز درون

صد هـزاران شمع را از شور جان پروانه ايم

مسعود فرزانه

گر چه مجنونم و صحراي جنون جاي من است

ليک ديوانــــه تر از مــــن دل شيداي من است

فرخي يزدي

گرچــه مي دانم نمياي ولي هـر دم ز شوق

سوي در مي آيم و هر سو نگاهي مي کنم

هدايت طبرستاني

گرچه هر لحظه مدد مي دهدم و چشم پر آب

دل ســودا زده در ســوز و گـــــداز است هنــوز

عماد خراساني

گرچه ياران همه از شادي ما غمگينند

بــاز شاديم که يـــاران ز غم ما شادند

قيصر امين پور

گر حيات جاودان بي عشق باشد مرگ باشد

ليک مــــرگ عاشقان باشـــد حيـــات جاودان

شهريار

 گر غم لشکر انگیزد کـه خــــون عاشقان ریــزد

من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم

حافظ

گر ز مسجد به خرابـات شــدم خـرده مگیر

مجلس وعظ دراز است و زمـان خواهد شد

حافظ

گـر ز بي مهـــري مــرا از شهــر بيـــرون مي کني

دل که در کوي تـو مي ماند به او چون مي کني؟

همايي نسائي

گردش چرخ بد و نیک ز هم نشناسد

آسیا تفرقـه از هم نکنــد گنـدم و جـو

 

گفـتـــم ببینمش مگـــــر درد اشتیـــاق

ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم

 

گرچه رفتی ز برم حسرت روی تــو نرفت

در ایــن خانــه به امید تو باز است هنوز

 

گر نهال شتاب، بنشاني

ندهد ميوه جز پشيماني


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

Trending Articles