ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یـــار مهیـا نشود یـــار کجـاست؟
حافظ
سر آن نــــدارد امشب که برآیـــد آفتابی
چه خیال ها گذر کـرد و گذر نکرد خوابی
سعدی
ساقیـا آمـــدن عیــد مبـــارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت
حافظ
سالکی گفتا چه داری آرزو؟ گفتم، سکوت
معنی صد نکته را در یک سخـن پیچیده ام
معیني کرمانشاهی
سال ها رفت و ز یـــادم نــــرود دوست هنوز
تا چه کردم که مرا دشمن جان اوست هنوز
مشفق کاشانی
سخت می ترسم به حیـــرت انتظارم بگذرد
رفته باشم از خود آن ساعت که یارم بگذرد
الهی تبریزی
سرا پا اگـر زرد و پژمــرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
قیصر امین پور
سرايي را كه صاحب نيست ويراني است معمارش
دل بـي عشق مي گــــردد خــــراب آهسته آهسته
صائب
سر بسته ماند بغض گره خـورده در دلم
آن عقده هاي گره گشا در گلو شكست
قيصر امين پور
سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام
طبع لطيف آدمي با همـه سر نمي كند
مهدي سهيلي
سر گشته چو پرگار همـه عمر دويديم
آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم
امام فخر رازي
سيل بر خانه ي من زور چـرا مي آرد؟
من كه بي وقت در خانه ي بازي نزدم
صائب تبريزي
سوزد دل از براي من و من براي دل
امشب اميـــدوار شــدم از وفـاي دل
عماد خراساني
سال ها دل خستـــه از بــار غم ایـــام بـــودم
ای غمت نازم که از دوش دلم بر داشت باری
ابو تراب جلی
سلطان سرا پرده ی عشقش چو نظر کرد
افروخت به نــــور رخ خـــود جملـه جهان را
مولوی
سحر به سوی نسیمت به مژه جان سپردم
اگــــر امـــان دهــــد امشب فــراق تا سحـرم
ادیب نیشابوری
سر برگ گل نـدارم به چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفائی
عراقی
سرو یک پای اگر قـد تو بیند درباغ
زیر دامن ز خجالت بکشد پای دگر
فرهنگ شیرازی
سگ قصـــاب تـوام خورده ز جانــم جگــری
خون جگر می خورم از من جگری باز مگیر
ظهیر فاریابی
سر بـــــر دم تیغ تــــو نهادیم به مـــــردی
کس نیست در این عرصه به مردانگی ما
فروغی
سنگ هایی که من از یاد تو بر سینـه زدم
کعبه ای می شد اگر خانه بنــا می کـــردم