آتش از بـرق نگاهت ريختي بـر جان من
خواستي تا در ميان شعله ها آبم کني
مهدي سهيلي
آتش پـــــر از قهــــــر تــــو مــي گفت: بـــــــرو
جذبه ي چشم پر از مهر تو مي گفت بايست
بهروز ياسمي
آتش عشق پس از مــرگ نگــردد خــامـــوش
اين چراغي است کزين خانه به آن خانه برند
حافظ
آخـــــــر از راه دل و ديـــــده سر آرد بيــــــــرون
نيش آن خار که از دست تو در پاي من است
فرخي يزدي
آخر به اسارت دل حسرت زده خــو کرد
شادم که دگر ياد گريز از قفسم نيست
فريدون توللي
آخـر چــه شد کـه اين همـــه نامهـــربان شدي
چيزي که خوش نداشتم اي دوست، آن شدي
شعبان کرم دخت
آدميـــزاد اگــر بي ادب است آدم نيست
فرق در بين بني آدم و حيوان ادب است
فصاحت رازي
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
بـــــا دوستـــان مــــروت با دشمنـان مـــدارا
حافظ
آسمان بــوي اجابت مي دهـــد
بس که قنديل دعا آويخته است
عبدالجبار کاکايي
آشناي تــــو به دل غيــر تــو را ره ندهـد
که نسازند به يک خانه دو بيگانه به هم
صغير اصفهاني
آنچه از دریـــا بـه دریـــا می رود
از همان جا کامد، آنجا می رود
مولوی
آواره همچـو خــار هراسان ز بــاد مست
خاکستر خیـال ز دستم عنـان گسست
محمد حسن آرش نیا
آسمان نگاه خسته ی من خانه ی ابر های باران زاست
نیستــی و نبــودنت تنهــا غصـــه ی آفتابگــردان هاست
حامد ابراهیمی
آمدی چشم گشودی و خزانم کردی
اولین شاعـــر چشمــان وزانم کردی
سید اسحاق افضلی