Quantcast
Channel: هِنــــا و مِنـــــا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

داستان پادشاه و زن فقیر

$
0
0

داستان پادشاه و زن فقیر

زن فقیری در شهری زندگی می کرد که دختری داشت که چشماش چپ بود و همه چی رو دو تا می دید.

دختر پادشاه نیز چنین وضعی داشت.

روزی زن فقیر به نزد پادشاه میره و التماس میکنه به وضع دخترش فکری کنند.

پادشاه عصبانی میشه و میگه:

ای زن چرا هر روز میای اینجا و ناله زاری میکني؟ وضع دختر من هم عین دختر توست.

پیر زن میگه تو راست میگی ولی دختر من با دختر تو خیلی فرق دارد. چون او خوشی و خوشبختی رو دوتا میبینه ولی بچه من بدبختی و مصیبت رو دوتامیبینه.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

Trending Articles