دل زخمي
بیـا بـا من مــدارا کــن کـه مــن مجنــون و مستم
اگــر از عــاشقی پرسی، بــدان دلتنگ آن هستم
بیــا از غم شکایت کن کـــه من همـدرد تو هستم
اگر از حال مـن پرسی، بدان نازک دل و خسته ام
بیـــا از درد حکایت کن کــه من محتــاج آن هستم
اگر از زخــم دل پرسی، بـــدان مرهم بر آن بستم