Quantcast
Channel: هِنــــا و مِنـــــا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

داستان غم انگيز فقر

$
0
0
داستان غم انگيز فقر

دانه های «کُنار» را جمع می کرد و به مدرسه می برد.

به هر کدام از دوستانش یک مشت کُنار می داد

و در عوض، یک ورق از آن ها می گرفت.

بعد از چند روز که ورق ها زیاد شد. آن ها را روی هم مرتّب کرد.

کنار مادر نشست و گفت: دفتر قبلی ام داره تموم می شه.

لطفاً با این ورق ها برای من دفتر درست کن.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

Trending Articles