Quantcast
Channel: هِنــــا و مِنـــــا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

داستان پیرمرد و بقال

$
0
0
داستان پیرمرد و بقال

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آن را به یکىاز بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.

مرد آن را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.

هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:

دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:

ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

Trending Articles