بیا ساقیبیا ساقی دشت خیالم
تو غرق می عشقی و من جامی تهی ام
تو نمی بینیو من نمی شنوم
تو مرا و من صدای تو را
بیا دست در دست هم دهیم تا
بیابیم یکدیگر را
من پیاله ام پر نیست
نیمه ای خالی ست
بیا و نیمه ی دیگرش را پر ساز
تا بر بالای ابرهای سپید رهسپار شوم
در دریای کران ناپیدا بیابم
حقیقت بیدار عشق را