چه می کنی؟
من بی تو نیستم، تو بی من چه می کنی؟
بی صبح ای ستاره ی روشن چه می کنی؟
شب را به خواب دیدن تو روز می کنم
با روزهای تلخ ندیدن چه می کنی؟
این شهر بی تو چند خیابان و خانه است
تو بین سنگ و آجر و آهن چه می کنی؟
گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد
می پوشمش هنوز، تو بر تن چه می کنی؟
من شعله شعله دیده ام ای آتش درون
با خوشه خوشه خوشه ی خرمن چه می کنی!
پرسیده ای که با تو چه کردم هزار بار
یک بار هم بپرس تو با من چه می کنی؟