درد دل یک معلم:
من معلمم، برای تامین مخازج زندگی ناچار شدم به شغل حلال دیگری در کنار معلمی فکر کنم و الان نگهبان یک ساختمان در حال ساخت هستم. کارفرما و مهندسین ساختمانشاگرد خود من بودند (چهار سال دبیرستان) البته طفلکی ها شرمنده بودند که مننگهبان باشم. ولی لطف کردند و این کار را به من دادند.
شعر زیبای، روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست…. را یادتان هست؟