قدمخير نام شيرزني از طايفه قلاوند يكي از شاخه هاي مهم ايل دريكوند در منطقهبالاگريوه استان لرستان است. (در بخش الوار گرمسيري ساكن در جنوب و جنوبغربي لرستان) يكي از مردان اين ايل به نام « بزرگ » كه در حدود 120 سالپيش زندگي مي كرد. از ميان فرزندان بزرگ، « قني » (قندي) قلاوند پس ازبلوغ فردي لايق و شجاع و به دليل كرم و بخشش و مهمان نوازي مشهور شد.
قنيفرزندان زيادي داشت و از ميان پسران وي باباخان و عباس خان و از بيندختران قدم خير و گوطلا به دليل دلاوري، شجاعت و شركت در جنگ ها از بقيهمشهورتر بودند. قدم خير دختري دلاور، زيبا و رشيد بود كه در جنگ هاي قبيلهاي پشتيبان مردان قبيله خويش بود و گهگاه كه ايشان به محاصره در مي آمدند،اين قدم خير بود كه بدون ترس از آتش تفنگ و گلوله دشمن به سنگرنشينانقبيله خود، خوراك و مهمات مي رساند و گاه رفتار شجاعانه او موجب مي شد كهويژگي هاي خاص زن بودن را فراموش كند.
در آغاز دوره پهلويزماني كه تازه نيروهاي نظامي و لشكر غرب ارتش وارد لرستان شده بودند، ميان آن ها و برادران قدم خير مبارزات و جنگ هاي خونين درگرفت و لرها مانع ورودقواي نظامي به قلمرو خود شدند و با وجود رشادت هاي قدم خير و افراد ايلش،سرانجام با كشته شدن عباس خان، ايشان تسليم نيروهاي دولتي شدند. (اينوقايع در حدود سال هاي 1307 تا 1310 شمسي اتفاق افتاد) قدم خير يك بار باپسرعموي پدرش ازدواج كرد كه حاصل آن پسري بود به نام محمدخان كه تا چنديپيش در قيد حيات بود. قدم خير در اثر اندوه ناشي از درگذشت برادرانش (عباسخان و باباخان) چندي بعد در اواخر دوران حكومت رضاخان درگذشت. مقبره وي درنزديكي شهر دزفول قرار دارد. در رساي رشادت هاي وي ترانه هاي حماسي زياديدر لرستان گفته شده كه هنوز بر لب مردم اين ديار جاري است بي آنكه بيش ترآن ها بدانند بر قدم خير و تبارش چه ها گذشته است.
سازنده آهنگ معروف قدم خير فردي به نام « مراوك » (مرادبك) بوده كه در حقيقت وي خالق اساطيري قدم خير مي باشد.
نويسنده: رضا جايدري
قدمخير دو هار ميا ، مِيليش وِ جنگه
هفتتيري دوپيچ ساووَش پُر دِ شَنگه
قدمخير در حالي كه مصمم به جنگ است ميآيد، در همان حال هفتتيري پر از فشنگ در لابهلاي سربندش وجود دارد
قدمخير دو هار ميا ، مِيلِش وِ قيه
تِفنگچي دِ مِيدونش خوشي نِئيه
قدمخير از آن پائين ميآيد و ميل به جنگيدن دارد، حريفش در ميدان نبرد روي خوش نديده
كولاييِ سيتْ بَوَنِم دِ بلگِ پينه
چَشياكَت دِ نازِكي ، اَفتو نِئينه
از برگهاي پونه سايهباني برايت خواهمساخت تا اشعهآفتاب به ظرافت چشمهايتآسيبينرساند
قدمخير قدم زِنه وِ سرِ حوض
عاشقِ مراوكَ سِترَه سوز
قدمخير در كنار حوض قدم مي زند، او عاشق مرادبك است كه قباي سبز به تن دارد
قدمخير قدم زِنه وِ ديوِ هونَه
عاشقِ كُرِ جِهالْ جَكسون وِ شونه
قدمخير درچادر پذيرايي قدم ميزند، او عاشق پسرجواني است كه تفنگجكسون بر شانه دارد