این حادثه واقعي است و در مشهداتفاق افتاده است.
آقابه همراه خانومش برای خرید میرن. آقا برایکاری از ماشین پیاده میشه و به خانومش میگه تو مانتو فروشی ها چرخی بزنهتا اگه مورد دلخواهش پیدا شد به آقا تک زنگ بزنه تا بیاد ببینه اما بعد از تمام شدن کار آقا.
خبری از خانم نمیشه آقا نگران میشه و دنبالش میگرده. یکی دو ساعت طولمیکشه و بسیار نگران به ۱۱۰اطلاع میده و میگه خانوم من اینجا گم شده وموبایلشم جواب نمیده پلیس به این منطقه میرن و میگردن و خیابونا رو هممی بندن اما به نتیجه نمیرسن. بعد دو ساعتی گشتن به یکی از مغازه ها مشکوک میشن. داخلش میرن و می بینن همه چیز عادیه و فروشنده ها هم دو تا خانمهستند.
سربازها مشغول گشتن میشن که ناگهان یکی از سربازا در اتاقپرو رو باز میکنه می بینه چیزی توش نیست اما وقتی پاشو داخل اتاقک میزارهاحساس غیر عادی زیر پاش میکنه و می بینه روزنه نور کوچیکی ازش پیداست.
دوبارههمون فروشگاه رو با دقت بیشتری میگردن تا می بینن یه دکمه زیر میزفروشندست. دکمه رو فشارش میدن می بینن کف اتاق پرو به صورت آسانسوری میره پایین و اینکه کجا میره؟
پایین (زیر زمین) مجهز بوده بهتشکیلات پزشکی و دکتر و ... که بعد از بیهوشی قربانیان (عموما زنان تنها و ساده لوح) اقدام به خارج کردن کلیه اونها میکردن.
تمام ماجرا درضمیمه تپش روزنامه جام جم آامده شاید شماها شنیده باشین اما اگه کسی نشنیدهبراش تعریف کنید و هیچ وقت تو اینجور جاها تنها نرید.