چوب خشک آن سال ها
بگیر!
اون یکی دستت رو!
یالا زود باش!
دانش آموز درحالی که پاهایش را یکی یکی بلند می کند و تمام گرمای سینه رادر کف دست های سرخ شده اش می ریزد، دهان التماسش را همراه زلزله ی دندانها تکان می دهد: غلط کردم آقا به خدا تکرار نمی شه. دست غضب آقا معلماما هربار بالا می رود و محکم تر دست راه راه بچه را نشانه می گیرد … قدمهارا نزدیک می کنم و جرم را جویا می شوم. آقای معلم! درحالی که ابروی حقبه جانبی اش را بالا برده است می گوید: درس نمی خونه. چند باره کم می گیره ...