ناز و کرشمه ی تو
دل زود بـــاورم را بــه کرشمهای ربـــودی
چو نیاز ما فزون شد، تو به ناز خود فزودی
به هــم الفتی گرفتیم ولـــی تــــو رمیـــدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی
من از آن کشم ندامت، که تو را نیازمودم
تو چــرا ز من گریزی، که وفایم آزمــودی
ز درون بــود خروشم، ولی از لب خموشم
نه حکایتی شنیــدی، نه شکایتی شنودی