فقر در جامعه
فقر از جانوران درنده خو و بی باکی است که در میان جوامع بشری بسر می برد وچنان در قلب مردم ترس و وحشت ایجاد کرده که حتی از شنیدن نامش هم بر خودمی لرزند.
مفهوم فقر مانند سایر مفاهیم علوم اجتماعی در طول زمان از سوی اندیشمندانمختلف در معناهای گوناگونی مورد استفاده قرار گرفته است. حوزه های گوناگونیچون اقتصاد، جامعه شناسی و سیاست از عرصه هایی بوده که همواره این مفهومدر آن مطرح شده و با توجه به نگرش دانشمندان اجتماعی از آن استفاده کردهاند.
فقر از همان ابتدای جوامع بشری با مفاهیمی چون نابرابری و قشربندی در همآمیخته نبوده و اکنون با مطرح شدن مفاهیمی چون توسعه رفاه و برنامه ریزیاجتماعی، سیاسی و اقتصادی پیچیدگی آن افزایش یافته است.
هیولای فقر به هر خانواده ای حمله کرد، فرزندان آنها در عالم دانش و هنر و مقام منزلت علمی به طرز عجیبی مشهور جهان می شوند.
اغلب نوابغ تاریخی و مردان بزرگ جهانی که دنیا به وجودشان افتخار می کند از خانواده های فقیر زاده هستند.
شگفتا، قلم نقد در کتاب سرنوشت افراد چه مطلب عجیبی نگاشته، یکی را غنی میکند و دیگری را فقیر، یکی هم آغوش نعمت و ناز و دیگری همنشین خواری و ذلتاست.
وجود فقر به دو صورت مطلق و نسبی در جوامع حضور داشته، فقر مطلق عبارت استاز اینکه هر فرد حداقل نیازهای پایه برای معیشت دارد که عدم تامین آنها ویرا دچار مشکل می کند.
فقر نسبی به مفهومی مقایسه ای و راه حل دانشمندان اجتماعی برای غلبه بر انعطاف ناپذیری اندازه گیری فقر مطلق است.
خط فقر نسبی خطی است که افراد فقیر نتوانند استانداردهای زندگی در جامعه خود را برآورده کنند.
بنابر این فقر نسبی استانداردهای زندگی در یک جامعه خاص در زمان معین را مشخص می کند و از یک مقدار مطلق حداقلی آغاز نمی کند.
فقر نسبی تا حد زیادی توانسته است مشکل زمانی و مکانی و مطلق نبودن مفهومفقر در زندگی اجتماعی را حل کند اما همواره مشکل ترین سوال در مورد فقرنسبی آن است که چگونه باید اندازه گیری شود.