خیلی گرسنه بود، چون با چاپلوسی پاچه خواری می كرد.
قلمی كه مغز ندارد، حتماً آبرویت را خواهد برد.
سایه خط فقر بروی سرم مانع تابش نور خورشید شد.
صاحب مرغداری به ناله های مرغ سحر توجه ای نداشت.
زندگی مردم پستی و بلندی زیادی دارد، شاید آسفالتش خوب نباشد و شاید پیمانكارش.
وقتی تو بورس شكست خورد، از سنگینی آن رو دل گرفت.
وقتی به گردنش كش آویزان كرد، به جرم گردنكشی دستگیر شد.
سعی می كرد در صدف قلبم مروارید شود.
این گناه هست كه گناهكار را تعریف می كند.
بعضی از حرفها را باید تو تاریخ بنویسند و تو جغرافی بخوانند.
شاید ما مردگانی باشیم كه ایام مرخصی را در این دنیا سپری می كنیم.
شاید زندگی، راهپیمایی به سوی مرگ باشد.
برای عضویت در انجمن انسانهای فقیر هم باید حق عضویت پرداخت.
گذاشتن و برداشتن جرم نیست، مگر این كه بخواهی كلاهبرداری.
اره دندانهایش را پس از بریدن درخت خلال كرد.
صدای پای آب زیباست، اما نه سیل خروشان.
روزنامهقدس۱۱/۵/۸۶