Quantcast
Channel: هِنــــا و مِنـــــا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

کاریکلماتور

$
0
0

در جزیره رنگها از دو رنگی متنفرم.

 تا قبل از ازدواج، خانه ام یك زن كم داشت، حالا یك زن اضافه.

عشق مثل ساعت شنی است، همان طور كه قلب را پر می كند، مغز را خالی می كند.

 عشق با یك نگاه گرم شروع می شود و با یك آه سرد به پایان می رسد.

ابرهای تیره، آفتاب روشن فردا را زودتر از ما می بینند.

آن قدر خسیس بود كه وقتی مرد، عمرش را هم به شما نداد.

چشمش كه به عزراییل افتاد، خودش را به مردن زد.

بزرگترین آرزویش این بود كه كوچكترین آرزویش برآورده شود.

ساعت دستبندی است كه انسان را اسیر لحظه ها می كند.

سالی كه نكوست از قیمت میوه هایش پیداست.

در شهر بی عابر، كسی به كسی تنه نمی زند.

روزنامهقدس۳/۳/۸۶


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

Trending Articles