Quantcast
Channel: هِنــــا و مِنـــــا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

داستان كوزه ترك خورده

$
0
0

داستان كوزه ترك خورده

مردی هر روز دو کوزه ی بزرگ به دو انتهای چوبی می بست و چوب را روی شانهاش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترکهای کوچکی داشت. هر بار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه میریخت.

مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه ی سالم نو و مغرور بود کهوظیفه اش را کامل انجام می دهد. اماکوزه ی کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواند نصف وظیفه اش راانجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.

کوزه ی پیر آن قدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا ازچاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند:‌‌« از تو معذرت می خواهم. تماممدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای ، فقط نصفتشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای».

مرد خندید و گفت: وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن.

موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.

مرد گفت: می بینی که طبیعت در سمت تو چه قدر زیباتر است؟ من همیشه میدانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم این طرفجاده بذر سبزیجات و صیفی جات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنهاآب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو و پیاز داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را انجام دهی؟


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3142

Trending Articles