سخنانی زیبا از دکتر علی شریعتی
به نام آنکه اشک را آفرید تا شهر عاشقان آتش نگیرد
خدایا!
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن. لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.
خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم، برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.
خدایا!
آتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اند بسوزد و آنگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهر او بر لب های صبح طلوع کند.
خدایا!
به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !
خدایا!
خدایا تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند، سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله می کنند و ... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم.