آمدم و نبودی
دیشب از حوالی دلت گذشتم
شور و نشاطتت را دیدم
غم عشقم تازه شد
و به دیواره های وجودم چنگ انداخت
آمدم و با هزار فریاد خواندمت
نبودی تا ترانه ی دلم را بشنوی
نیامدی تا در گرمی آغوش فکرم بمانی
بازوان مهرم تهی ماند
دیواره های دلم لرزید
می روم به امیدی که برگردم
و هم آغوش لحظه های نابت گردم