هدیه ی تو
آن را کــه تــو دادی خبـر دیــدم گلــی در یک نظـر
در قاب چشمم دیده شد با فکـر قلب دزدیــده شد
آمد نشست در جـان من برد هم دل و ایمــان من
بـــار دگـــــر بگــرفتمش تنــگ در بغــل بوییدمش
بر دست و بر چشمان او لب بر لب و بوسیــدمش
هدیه ی تو
آن را کــه تــو دادی خبـر دیــدم گلــی در یک نظـر
در قاب چشمم دیده شد با فکـر قلب دزدیــده شد
آمد نشست در جـان من برد هم دل و ایمــان من
بـــار دگـــــر بگــرفتمش تنــگ در بغــل بوییدمش
بر دست و بر چشمان او لب بر لب و بوسیــدمش