تب عشق
تب بیماری ام بــا تب عشقت شــده مجنـــون
دو چشمانم برای دیدنت هم گشتــه مفتـــون
نمی دانم کنم مستور خویش را در دل خویش
و یــا بینم کـــه رسوایم کنــد ایـن دل مجنــون
تب عشق
تب بیماری ام بــا تب عشقت شــده مجنـــون
دو چشمانم برای دیدنت هم گشتــه مفتـــون
نمی دانم کنم مستور خویش را در دل خویش
و یــا بینم کـــه رسوایم کنــد ایـن دل مجنــون