ای مـــرگ کجـــایی؟
خـــواب دیـــدم کـــه رویاست، ولی رویا نیست
عمر جـز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیست
هنـر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
ای پریشانــــی آرام! کجـــایی ای مـــرگ؟
در پری خانه ی ما حوصله ی غـوغا نیست
ما پلنگیم! مگــــو لکه به پیــراهــن ماست
مشکل از آینه ی توست! خطا از ما نیست
خلق در چشم تو دل سنگ، ولی ما دل تنگ
«لا الهی» هــم اگــر آمـده بی «الا» نیست
موجِ شوریده دل آشفته ی مـاه است ولی
مــــاه را طاقت آشفتـــگـی دریـــــا نیست
بر گل فرش، به جان کندن خـود فهمیــدیم
مرگ هم چاره ی دلتنگی ماهی ها نیست
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای خواهد خواند و رویاهایشرا آسمان پر ستاره نادیده خواهد گرفت.