آمدم به دیدارت
خواستم شکوه کنم
از آسمان دلم بگویم که
چگونه ابری شده و می خواهد ببارد
از نشستنم درون درد و غبار
و از انتظارم که کی رسم به دیدار
اما جادوی نگاهت به بند کشید زبانم را
و جاری کرد دیدگانم را
تو بگو چه کنم با این همه فراق؟
آمدم به دیدارت
خواستم شکوه کنم
از آسمان دلم بگویم که
چگونه ابری شده و می خواهد ببارد
از نشستنم درون درد و غبار
و از انتظارم که کی رسم به دیدار
اما جادوی نگاهت به بند کشید زبانم را
و جاری کرد دیدگانم را
تو بگو چه کنم با این همه فراق؟