دامان رنگین اردیبهشت
نه من از غزالان صحرایی ام
نه از خیل مرغـان دریایی ام
نه شرقی، نه غربی که از گوهری
دگـــر، زیـــر این چــــرخ مینایی ام
چه پرسی ز من، کز کجایی، کجا؟
تـــو از هــر کجایـی من آنجایی ام
در آئینه چشم من، روی خویش
ببین تـا چه مایــــه تماشایی ام
در این آینه نیک اگر بنگری
فرو مانی از فـرّ زیبایی ام
درین پهنه بنگر کــــران تا کــــران
که سرگشته چون با صحرایی ام
کـران تا کران از ازل تا ابــد
ببین پهنـه درد و تنهایی ام
به دامـــان رنگین اردیبـهشت
چـو باد صبا عرصه پیمایی ام
منهبر لب انگشت یعنیخموش
کهدیوانـــه عشق ورسوایی ام
مهرداد اوستا