تیر مژگان را در کمان ابرو نهاده ام و به سوی یار نشانه می روم.
اگر چه کمرم را روزگار دولا کرد اما همتم تا نشد.
قلمم را هم که بشکنند قلم پایم را می تراشم با آن می نویسم.
برای اینکه احساس خود بزرگی کنه از کوه غرور بالا رفت.
وقتی صدای شکستن قلبم را شنید جارو و خاک انداز آورد.
ادعا می کرد که در تمام ضربان قلبش هستم، ولی ضربان تند قلبش مرا بیرون انداخت.
تنها بودن بد نیست، اما امان از احساس تنهایی.
همیشه می گفت بدون من می میره، ولی حالا من دارم بدون او می میرم.
بعد از تجاوز میخ به دیوار تابلوئی زیبا آن را استتار کرد.
راننده های عجول را دست اندازهای خیابان دست می اندازند.
مواظب باش به کاریکلماتور اعتیاد پیدا نکنی، ترکش خیلی مشکل است.
اکثر آدم های چاق با رژیم موافق هستند.